سلام به همه دوستان و عزیزان
آرزو میکنم ساله خوبی شروع کرده باشین و لحظه لحظه هاتون با سلامتی و دلخوشی پیش رفته و برود!
ایام تعطیلات عید، قبلش و بعدش فرصت های خوبی برای مسافرت رفتن هستن، من چند تا نکته رو برای مسافرت بهتون پیشنهاد میکنم:
الف) موقعیت های زمانی و مکانی:
سلام
موضوعی که میخوام در ادامه بهش بپردازم بیشتر به متاهلین مربوط میشه و مجردها نخونن بهتره؛
زمان ما یعنی تو دهه های شصت و حتی هفتاد، دانشگاه رفتن نیازی به رفتن
کلاس کنکور و دونستن نکته های کنکوری نداشت؛ همین که خوب درس رو میفهمیدیم و
خوب درس میخوندیم، میتونستیم کنکور بدیم و قبول شیم، اینم اضافه کنم اون
موقع از هر بیست نفر یک نفر قبول میشد و این همه رشته و رشته محل وجود
نداشت و رقابت واقعا رقابت بود؛ ولی تو دهه های بعدی یواش یواش دانش آموزا
به جای اینکه درس رو بفهمن وسوادشون زیاد بشه یاد گرفتن فقط نکته کنکوری
حفظ کنن و بعدا معترض باشن که این چی بود ما تو مدرسه یادگرفتیم که اصلا به
دردمون نمیخوره. از طرفی آدم های بی سواد و تقریبا بی خاصیتی خروجیه
این مدل کنکور دادن شده که میبینیم، غیر از یه سری دانشجوهایی که ذاتا
خواهان کسب علم هستن مابقی فقط مدرک میخوان!
خیلی از کلاس های آموزشی، از ولوژیست ها و تراپیست ها تا مشاوران خانواده مذهبی و غیر مذهبی و هر کسی که یه دوره جذابیت های شویی برگزار میکنه بهش اشاره میکنه, به چند تا نکته کنکوری که خیلی از خانم ها و برخی آقایون اصرار زیادی دارن که حتما رعایت کنن، عناوین کلی زیر خیلی مطرحه:
و موارد مشابه دیگه ای که تو اینجور کلاس ها زیاد مطرح میشه، یکی از اشکالات اساسی ای که در کشورمون وجود داره این کلاس های کنکور هستن و نکات کنکوری ای که تدریس میشه، تو کلاس به خانمه میگن برای شوهرت آرایش کن، لباس های تحریک کننده بپوش و . که چشمش پر بشه و سراغ کسی دیگه نره، غافل از اینکه این نکات کنکوری فقط نکته های کنکوری ای هستن که مارو از خوندن و دونستن درس اصلی غافل میکنن و فکر میکنیم حالا که نکته کنکوری بلدیم، دیگه نیازی نداریم منظور درس و اصل درس رو درک کنیم.
من موارد متعددی
داشتم که همسرش ازش طلب میکرد ولی خیلی جدی به شوهرش گفته فردا اپیلاسیون
دارم, بذار فردا شب!! این فاجعه است, مغز آقایون اصلا اینچیزا رو نمیبینه,
یه مورد داشتم مردش رو تنها رها کرده که بره دوش بگیره بعد بیاد, خب لامصب
اون هیجان یه زمانی داره, یکم دیر بشه از کله ش میپره و دیگه اون لذتی که
ناخودآگاه بهش رسیده رو نخواهد داد و به مرور برای طرفین این القا میشه که
تمیز بودن و دوش گرفتن و اپیلاسیون و از این کارها به لذت بردن ارجحه و به
مرور سردی و تصنعی بودن رابطه رو پیش میاره؛ این در مورد اصرار و خواست زن و
مرد به داشتن روابط متنوع هم هست, داشتن تجربه های جدید اگه توام با لذت
نباشه میشه یه عمل مکانیکی که ازش استفاده مناسبی نشه برد و در آینده به
سردی و خشکی بیانجامه و حتی رابطه اصلی رو هم تحت تاثیر خودش قرار بده.
نکته
خیلی مهمی هم که وجود داره, یکی از اامات داشتن رابطه شویی مطلوب
علاقه و میل و کششه, اشتباه نکنین!!! اینهایی که مثلا تو خیابون با یه زن
خیابونی رابطه جنسی برقرار میکنن و حتی دنبال زنی میافتن یا مثلا به نقاط
مختلف بدن یه خانم علاقه نشون میدن, لذت شویی توش نیست, فقط ی موقت
میل و هیجان جنسیه که حالا به خاطر خیلی مسائل پیش میاد که جاش اینجا نیست,
خیلی دقت کنین لذت شویی فقط در یه رابطه جنسی خلاصه نشده, لذت شویی
از اشتیاق و کشش زن و مرد به هم به واسطه علاقه ایجاد میشه.
یادمون باشه رضایت و علاقه اصلی ترین عامل لذت بردن تو رابطه شوییه و
ممکنه یه زن و شوهر لباس های ژولیده و ریخت نا مرتب و حتی تن عرقی با عشق
از هم کام بگیرن و لذت ببرن، در حالی که با هزار تا آرایش و پیرایش و لباس
ی و ازین حرفا هیچ لذت و کامی از هم نگیرن، پس بیشتر از هر چیز مصنوعیه ی
حاشیه ای بهتره اصل رابطه و اصل لذت، اصل علاقه و اصل رضایت از طرف برامون
ملاک عمل باشه.
+ نکته ای که مخصوصا تو نوجوان ها و خیلی از جوونتر ها و خیلی از بزرگتر ها میشه دید, اینه که فکر میکنن وقتی آرایش میکنن, لوندی میکنن, خودشون رو به هر رنگ و لعابی در میارن و خیلی کارای دیگه برای جذب یه پسری دارن علاقه ش رو هم جذب میکنن, غافل از اینکه فقط دارن هیجان جنسی اون فرد رو تازه در صورت علاقه به اون رفتار جلب میکنن و نکته خیلی مهم تر اینه که این جور کارا مثل چراغ سبزی میمونه برای کسایی که دنبال چراغ سبزن که حالش رو ببرن و الا عموما از این چیزا برای کسی موندگاری دیده نشده!
++ چندین سال پیش یه مطلب نوشته بودم در خصوص المان های جذابیت, خیلی علاقه مندم ورژن جدیدشم رو هم آماده کنم که اگه شد این ور سال وگر نه اون ور سال مینویسمش.
+++ من چرا بعد از سلام حال احوال نمیکنم؟؟ حالتون خوبه؟ خوشین سلامتین؟/ با زندگی حال میکنین؟؟ روزگار بر وفق مراد هست؟/ سرتون سلامت و دماغتون چاغ هست؟/
++++ الان عشقم توجشنواره سیما جایزه گرفت با ذوووووقی پریدم، عیال شاکی شدن، خب همه میدونن حتی خودش وقتی برنامه ش پخش میشه منو صدا میکنه و میگه بیا برنامه عشقت. ماشالله پنج تا شکم زاییده هنوزم عین دختر نه ساله معصومه!
* این شعر مولانا رو بخونیم, خیلی پیشنهاد فوق العاده ایه!
سلام
عرائض بنده حاصل تجربه این سالهای من در بررسی و تحلیل رفتارهای آفراد به خصوص زن و شوهر های زیادی بوده، حدود 16 ساله وب مینویسم، تقریبا دوزاده سیزده ساله هم به صورت تجربی مشاوره میدم، همه جوره آدم رو هم دیدم، بازخوردهای متنوع و متکثری هم از طرف هام داشتم، چه کسایی که مورد مشاوره بودن و چه کسایی که فقط نتایج رو میخوندن، قطعا مخالفت ها و موافقت هایی بوده، قطعا کج فهمی ها و درست دیدن هایی بوده ولی هر چی بوده، زندگی ادامه داشته، تنها چیزی که مایلم برای این پست به یادگار بذارم دو تا حکمته به شرح زیر، ان شالله به کارتون بیاد:
2- زنی که دارید، بهترین زنیه که میشده داشته باشید، اینو میتونین تو بررسی ی دیگه بهش برسید؛ فکر کنین فلانی زنتون بود، به عمق فاجعه میرسیدین، فقط به ظاهر و مقطعی توجه نکنین، به عمق و طول زندگیه اون زن دقت کنین، میبینین زنه خودتون فرشته است. (این در مورد شوهر هم میتونه مصداق داشته باشه)
+ عیال محترم، از حضور بیش از حد من تو این وبلاگ و ارتباطات غیر ضروری معترض شدن، و خواستن که این وبلاگ رو حذف کنم، من هم برای تأمین نظر ایشون و اینکه نشون بدم هیچ وابستگی و ارتباط ناصوابی وجود نداشته، عن قریب این مجموعه یادداشت ها رو حذف و با قلبی آرام و ضمیری امیدوار از خدمت خواهران و برادران مرخص و به جایگاه بایدی سفر میکنم، به دعای خیر شما احتیاج مبرم دارم. و از خدای رحمان و رحیم میخواهم که عذرم را در کوتاهی خدمت و قصور و تقصیر بپذیرد.
چهار تا فیلم هست:
یکی از پسر شهید بالای تابوت پدرش و اون یکی از پدر شهیدی که به استقبال پسرش اومده، سومی خواهر شهیدی که خداحافظی میکنه با برادر شهیدش و مادر شهیدی که با جنازه پسرش رو به رو میشه !
برای همه اموات امروز حمد و سوره بخونین
خدا همه ما رو بیامرزه
+ من هیچ دین و ایمونی هم نداشته باشم نمیدونم چرا برای شهیدا یه جایگاه خاص قائلم، یه بار تو محل شهید آوردن هزار تا کار داشتما ولی برای خودم فرض بود اصلا دست خودم نبود برم زیر تابوتش همراهیش کنم، همه مسیر اشک میریختما، ناخودآگاه، نمیدونم چه حکمتیه شهید خیلی منو جذب میکنه، خیلی حس خوبی بهم میده، خدا خیرشون بده، جنازه و تابوتشونم پر برکته .
سلام
به درخواست نویسنده وبلاگ نون والقلم یه بار تو عمرمون خواستیم وارد یه پویش بشیم عین متن این پویش رو براتون کپی میکنم:
سلام
یه جایی مطلب "قابل توجه ن آزاردهنده به همسر" در رابطه با نی که شوهراشون رو با کارهاشون اذیت و آزار میدن و سرپیچی میکنن و سر ناسازگاری دارن خوندم، جالب بود، دوست داشتم شما هم بخونین، شاید حواستون کمی جمع بشه که با توهمات احمقانه نه، با ندانم کاری، با بلاهت و بی عرضگی، با بیشعوری و نفهمی انقدر کرم تو زندگی خودتون نریزید و زندگی خوبتون رو به گند نکشین!
+ من خیلی رویکردم استنادات مذهبی نیست، ولی خب تو این مدت خیلی از ن ظاهرا مذهبی و مدعی مذهب رو دیدم که فقط از حقوق دینی خودشون حق طلاق و نفقه رو میشناسن و وقتی باید تکالیف خودشون رو انجام بدن، مثل اسب سرکشی میمونن که به زندگیشون جفتک میزنن!
سلام
حالتون چطوره؟؟ چه میکنین؟؟
حواستون هست یک ماه به همین زودی از سال گذشت؟/
چه خبرا؟؟
دیشب یکی از اقوام زنگ زد، چند وقت پیش شنیده بودم که براش خواستگار اومده و داره ازدواج میکنه، خب دم عید به روش نیاوردیم تا خودش بگه، که گفت فلانی میخوای یه خبر بهت بدم گفتم خیره ان شالله خوش خبر باشی، گفت عقد کردم، بهش گفتم قبلا خوشحالش شدما ولی الان ادای اونایی که اولین باره خوشحال میشنا برات در میارم . کلی خندیدیم و قلبا خوشحال شدم که عقد کرده؛
ایشون شش سال با یکی زندگی کرده بود، و بعد از این همه سال زندگی به شکل نامناسب و لجوجانه ای از هم جدا شدن، منو چون به عنوان ریش سفید قبول داشتن، بیشتر دعواهاشون رو تو این شیش سال من میرفتم جداشون میکردم و آشتیشون میدادم، دعواهای زد وخوردی شدید که یه بارم یادمه پام تو شیشه های خورد شده خونشون رفت 5 تا بخیه خورد . بگذریم، بالاخره این دو تا از هم جدا شدن، هفته آخری که دیگه کارشون تموم بود، به پسره (فامیل ما دختره است) زنگ زدم و از معایب طلاق دقیقا دو ساعت تمام حرف زدم، از تجریبات تلخ و عوارض بعد از طلاق ولی خب گوشش بدهکار نبود و اصولا این جور مواقع حرف تو سرشون نمیره و باید بهشون فرصت بدیم که تجربه کنن تا سرشون به سنگ بخوره!
دلم برای اون سالهایی که از عمرشون گذشت و به خاطر بی تدبیری جفتشون خراب شد میسوزه ولی خوشحالم و آرزو میکنم تو این مسیر و شوهر جدیدش زندگی توام با آرامش و رضایتی داشته باشن.
معتقدم طلاق در هر صورت یه بازی دو سر باخته که حالا حالاها نمیشه جبرانش کرد، اساسا تا حد مرگ باید پای زندگی ایستاد و نذاشت زندگی از هم بپاشه و الا اثرات مخرب زیادی طلاق داره که شرحش هم آدم رو آزار میده.
زندگی بچه بازی نیست که با یه نسیم و یه اختلاف و اصلا هزار تا اختلاف از بینش ببریم، باید بسازیم باید تحمل کنیم و تدبیر، و الا همه زندگی ها مشکلات و مشقت های طاقت فرسا داره که ممکنه هر کسی رو خسته کنه ولی باااااااااااید ادامه بدیم.
من بارها با عیال که صحبت میکنم میگم، منو شما هر وقت هم به بن بست برسیم باااااااااااااااااااید زندگیمون رو حفظ کنیم، عیال همیشه به من خورده میگیرن میگن یعنی علاقه هم نداشته باشی هم میخوای ادامه بدی من میگم بله اگه علاقه ای هم نباشه باااااااااااااااااید ادامه بدم، این تعهد ماست به هم و به بچه مون و به خانواده هامون، نمیشه بچه بازانه از زیر تعهدمون شونه خالی کنیم.
+ تو پست بعدی عوارض و اثرات مخرب و ویرانگر طلاق رو براتون شرح خواهم داد
سلام
حالتون چطوره؟؟ چه میکنین؟؟
حواستون هست یک ماه به همین زودی از سال گذشت؟/
چه خبرا؟؟
دیشب یکی از اقوام زنگ زد، چند وقت پیش شنیده بودم که براش خواستگار اومده و داره ازدواج میکنه، خب دم عید به روش نیاوردیم تا خودش بگه، که گفت فلانی میخوای یه خبر بهت بدم گفتم خیره ان شالله خوش خبر باشی، گفت عقد کردم، بهش گفتم قبلا خوشحالش شدما ولی الان ادای اونایی که اولین باره خوشحال میشنا برات در میارم . کلی خندیدیم و قلبا خوشحال شدم که عقد کرده؛
ایشون شش سال با یکی زندگی کرده بود، و بعد از این همه سال زندگی به شکل نامناسب و لجوجانه ای از هم جدا شدن، منو چون به عنوان ریش سفید قبول داشتن، بیشتر دعواهاشون رو تو این شیش سال من میرفتم جداشون میکردم و آشتیشون میدادم، دعواهای زد وخوردی شدید که یه بارم یادمه پام تو شیشه های خورد شده خونشون رفت 5 تا بخیه خورد . بگذریم، بالاخره این دو تا از هم جدا شدن، هفته آخری که دیگه کارشون تموم بود، به پسره (فامیل ما دختره است) زنگ زدم و از معایب طلاق دقیقا دو ساعت تمام حرف زدم، از تجریبات تلخ و عوارض بعد از طلاق ولی خب گوشش بدهکار نبود و اصولا این جور مواقع حرف تو سرشون نمیره و باید بهشون فرصت بدیم که تجربه کنن تا سرشون به سنگ بخوره!
دلم برای اون سالهایی که از عمرشون گذشت و به خاطر بی تدبیری جفتشون خراب شد میسوزه ولی خوشحالم و آرزو میکنم تو این مسیر و شوهر جدیدش زندگی توام با آرامش و رضایتی داشته باشن.
معتقدم طلاق در هر صورت یه بازی دو سر باخته که حالا حالاها نمیشه جبرانش کرد، اساسا تا حد مرگ باید پای زندگی ایستاد و نذاشت زندگی از هم بپاشه و الا اثرات مخرب زیادی طلاق داره که شرحش هم آدم رو آزار میده.
زندگی بچه بازی نیست که با یه نسیم و یه اختلاف و اصلا هزار تا اختلاف از بینش ببریم، باید بسازیم باید تحمل کنیم و تدبیر، و الا همه زندگی ها مشکلات و مشقت های طاقت فرسا داره که ممکنه هر کسی رو خسته کنه ولی باااااااااااید ادامه بدیم.
من بارها با عیال که صحبت میکنم میگم، منو شما هر وقت هم به بن بست برسیم باااااااااااااااااااید زندگیمون رو حفظ کنیم، عیال همیشه به من خورده میگیرن میگن یعنی علاقه هم نداشته باشی هم میخوای ادامه بدی من میگم بله اگه علاقه ای هم نباشه باااااااااااااااااید ادامه بدم، این تعهد ماست به هم و به بچه مون و به خانواده هامون، نمیشه بچه بازانه از زیر تعهدمون شونه خالی کنیم.
سلام
حالتون چطوره؟
چه خبرا؟/
خوش میگذره؟
اوضاع بر وفق مراد هست؟
دماغتون چاقه؟؟ راستی چرا میگن دماغتون چاقه؟؟ یعنی چاق بودن دماغ دلیل بر خوبیه و لاغر بودنش نه؟
میگن چاق سلامتی کردن از همین دماغتون چاقه اومده!
بگذریم، القصه، که امیدوارم خوب و سرحال باشید.
یکی از همکاران نمیدونم چرا سالهاست منو حاج آقای حسینی صدا میزنه، راستش هر وقت اون منو با این عنوان و اسم اشتباهی صدا میکنه یاد اخلاق در خانواده میافتم، از اون جالب تر من هیچ وقت بهش نگفتم اخوی! برادر! داری اشتباه صدام میکنی، همیشه منم در پاسخ به سلام حاج آقای حسینی، باهاش چاق سلامتی کردم و حال احوال، لازم به ذکره از اونجا که من حافظه تقریبا متمایل به صفری به حفظ کردن اسامی افراد دارم؛ اصلا نمیدونم اسم این آقا چیه، فقط میدونم آشناست، یه زن داره بسیار کدبانو و هنرمند، یه نوه داره، عروس داره خونه شونم سمت چهارراه ولیعصره، یه مقدار هم مریض احواله ولی واقعا اسمشو نمیدونم!
داشتم به این فکر میکردم: من که هیچ وقت اشتباه این همکارمو اصلاح نکردم و همیشه در جوابش باهاش خوب بود، اونم حالش خوب بوده منم که مشکلی نداشتم، چه خوب میشد همسرها هم در مقابل هم اگر اشتباهی هم بکنن به روی خودشون نیارن و از کنارش با خوبی و خوشی بگذرن، واقعا اینجوری زندگی قشنگ تر نمیشه؟؟
سلام
حالتون چطوره؟؟
اوضاع بر وفق مراد هست؟/
میبینین چقدر سبزه ها تازه ن، چقدر درختا تازه ن، چقدر چشم نوازن!
خدارو شکر بابت این همه نعمتی که خدا بهمون داده
امروز مایلم براتون از اختلافات زن و شوهری حرف بزنم که یه کیسه کاملا واقعی هستن:
به مرده گفتم اول تو بگو، اونم شروع کرد و گفت:
سلام
ماه رمضون اومده و تقریبا فضای درونی وبیرونی آدم ها یکم با قبل متفاوت شده
امروز رسما روز اول ماه رمضونه و تقریبا 29 روز دیگه عین برق و باد میگذره شعر بالارو شب آخر برامون میخونن.
همیشه حس حسرتمندی داشتم، خیلی ناجور و فوری تموم میشه میره، تقریبا هیچ وقت گشنه م یا تشنه م نشده، فقط بی حالی عارض بهم میشه و خواب زیاد .
رستوران محل کار من سر ساعت 2 و نیم جمع میکنن میرن، یعنی یک دقیقه هم بعد از دو و نیم غذا سرو نمیکنن نمیدونم چه حکمتی داره دقیقا میفهمم و حس میکنم تو ماه رمضون هم انگار یه بساطی رو پهن میکنن به اصطلاح یه سفره ای پهنه و دقیقا شب آخر جمع میکنن میرن!
خدا کنه کسی این وسط گشنه نمونه!!
پینوشت:
1- مرحوم پدرم رو تو همین ماه رمضون از دست دادیم؛ تمام سحرهای این ماه، غم نبودشون رو با همه وجودم حس میکنم.
2- از امروز تصمیم گرفتم با زبونم کسی رو آزار ندم، ناجور همه میگن انقدر نیش نزن، زبون خیلی تند و تیزی داری، به نظرم خیلی از کسایی که باهام خوبن از ترس بی حیایی و تیکه انداختن بهم نزدیکن که در امان باشن یا کلا رابطه شون رو قطع کردن. حس میکنم نوع ادبیات و بیانم اصلا درست نیست، این مدلی نه حرف زدنم واقعا درسته و نه کسی براش ارززشی قائل میشه و نه اثری که باید و داشته باشه، وقتی میشه خوب تر و بهتر حرف زد، چرا انقدر تند و تیز و گزنده؟؟!! (خوبی چه بدی داشت که یکبار نکردی)
3- از اینکه با حرفام کسی و اذیت کردم شرمندم، ببخشید، به خدا هر چی گفتم از سر دلسوزی بوده و ناراحتی و الا من هیچ بغض و حقدی نسبت به هیچ کسی ندارم و دوست دارم هر کسی در بهترین شرایط مکننه ش و بهینه ترین حالت خودش زندگی کنه و خوشحال باشه.
4- جو گیر شدن هم چیز خوبیه، حتی شده به قول همکارم که بهش گفتم بنا رو گذاشتم ماه رمضونیه اذیتتون نکنم، بهم گفت فکر کنم فقط یک ساعت روز اول این عهد رو روش بمونی! (یه بار خوندم چقدر مثبت شدم خداییش، بهم نمیاد این حد از خوب بودن!!)
5- با خودم میگم اصلا اینجا نوشتن چه فایده ای داره؟؟جر وقت تلف کردن و حرص درآرودن یه عده ای که هیچ جوره نمیخوان قبول کنن که دارن اشتباه میکنن!
6- برای همه مریض ها، همه گرفتارها، همه مشکل دارها، همه آدم ها دعا کنین، دعاهاتون رو محدود به یه قشر خاص نکنین.
سلام
حالتون چطوره؟؟
یکم از بعضی دوستان توقع همراهی تو پست قبل رو داشتم، هر چند حدس میزدم و استرس داشتم نسبت به بازخورد پست قبلی!
بگذریم، چند وقته، البته خیلی وقته به این مساله برخورد دارم، به مساله ای که در ادامه میخوام بهش اشاره کنم، فقط پیشنهاد میکنم قبلش پست آمیرزا مهدی رو بخونین، چون عنوان رو از ایشون وام گرفتم هر چند یکم رویکرد عرضم متفاوته:
من عموما تو فضاهای این شکلی (مجازی) ناشناسم، یعنی رسمی ترین چیزی که دارم یه ایمیله که فقط اسم کوچیکم روشه و عملا به اسم من تو فضای مجازی تقریبا" چیزی وجود نداره؛
خیلی وقتها برای ی حس فضولی و کنجکاوی و بعضا خارش کِرمِ درون تو نقش های متفاوتی ظاهر میشم، البته این موضوع اخیرن اتفاق نیفتاده، یه وقتایی دیدین که مثلا وبلاگی حذف میشه شما میتونین به اسم خودتون اون وبلاگ رو ثبت کنین، تو همین فرایند ثبت وبلاگ فیک بارها اتفاق افتاده که آقایون موجهی که در نظر من به شدت مستقل و مستحکم هستند چپ و راست پیام های خصوصی میدادن و ابراز تمایل برای برقراری ارتباط میکردن.
من با این آقایون به ظاهر موجه کاری ندارم، بیشتر میخوام یه جوال دوز به خودم بزنم، تو مقاطعی شخصا" پیام های غیر ضرور شخصی برای بعضیها فرستادم، درسته حالا پیام خاصی نبوده، درخواست رابطه یا چیزی نبوده ولی اصلا ضرورتی هم نداشته من پیامی اونم خصوصی برای ایشون بفرستم، از این رفتار زشت خودم، با دیدن پیام های اون آقایون تو وب فیک احساس کردم که چقدر این کار سخیف و زننده و حقارت باره.
یادمه دوران دانشجویی، به پیشنهاد خانواده برای اولین بار تو عمرم رفتیم مشهد، فکر کنم حوالی میدون ولیعصر بود، نمیدونم یه هیات دانشجویی بود، تبلیغ کرده بود منم ثبت نام کردم، چند تا اتوبوس میشد . اتوبوس دخترا از کنارمون داشت رد میشد، یهو ایستاد(خداییش من از جوونی هم محل سگ به دخترا نمیذاشتم) اومدم که پرده رو بکشم که مثلا دخترا دید نزنن!! دیدم پسر بغل دستیم افتاد رو من انگار یه دسته حوری دیده چنان چشاش و نیشش وا شد که دختره تو اتوبوس بغلی پرده رو کشید، خیلی حرصم گرفت، باهاش برخورد کردم گفتم تو شخصیت منو لگد مال کردی، من میخواستم به اون محل ندم حالا طرف فکر میکنه من له له زدم و اونه که محل نداده!
نمیدونم تا کجا میخوام این مطلب رو کش بدم ولی هر چی که هست، ولی کلا من از پاچه لیسی، کاسه لیسی و کلا عمل لیسیدن بیزارم، مخصوصا همونی که به ذهنتون رسید چون یه عده قابل توجهی از آقایون واقعا این صفات رذیله رو دارن، مخصوصا در برخورد و رابطه با خانم ها، که با شخصیت و جایگاه مردانه به شدت در تعارضه؛ هر چند خیلی خیلی کم بوده ولی خود من هم چند باری رفتارهای شنیعی* ازم سر زده که مایه خجالت و شرمه که باید جلوش رو بگیرم!
* اون شنیعی که در مورد خودم عرض کردم، اصلا مثل شنیعی که الان بابه نیستا، مثلا بارها دیدم خیلی از آقایون در حقارت بارترین حالت ممکنه به زن ها شماره میدن، من تو باورم نمیگنجه این رفتار دون و حقیرانه، یا دنبال لاس زدن و اینا هستن، در اون حد حقیر نشدم، منظورم شنیع نسبت به شخصیت و مرام و عادات خودم بوده که اگه برای کسی تعریف کنم ممکنه بهم بخنده و بگه اینا که هیچی نیست ولی برای من خیلیه!(اینو گفتم فردا مخصوصا عیال محترم نیان بگن با کی چی گفتی و چه رابطه یا برقرار کردی!!!)
علاقه مندم تأکید کنم، این رفتار من ناشی از اعتقادات مذهبی یا تقیدات دینی نیست، چون واقعا نیست؛ و بیشتر ابعاد شخصیتی و رفتاریم این شکلیه، این شکلی بوده و خدا کنه این شکلی بمونه!
+ این فیلم رو حتما ببینین
درباره این سایت